به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در اواسط دهه شصت چاپ کتاب «آیات شیطانی» و اهانتهای آن به پیامبر اسلام(ص) موجی از خشم و انزجار را در جهان اسلام علیه نویسنده کتاب ایجاد کرد تا اینکه حکم تاریخی امام خمینی مبنی بر اعدام سلمان رشدی در ۲۵ دی ماه ۱۳۶۷ نقطه عطفی در این اعتراضات شد. استقبال مسلمانان جهان از این حکم و گسترش تظاهرات در کشورهای مختلف حتی کشورهای اروپایی وجهه دیگری از اسلام سیاسی را نشان داد.
مسعود شجره از جمله افرادی که سوابق طولانی در حوزه فعالیت دینی در انگلیس دارد و از فعالان اصلی ماجرای سلمان رشدی بوده است. شجره دکترای روابط بینالملل از انگلیس دارد. او که متولد ۱۳۳۰ و اصفهانیالاصل است از ۱۶ سالگی برای تحصیل به انگلستان میرود و در رشته روابط بینالملل تحصیل میکند. بعد از تحصیل به ایران میآید و در حالی که تنها شغل موجود در ایران برای وی حضور در وزارت خارجه بود، به خاطر اعتقادات مذهبی و مبارزاتی ضد حکومت طاغوت به ناچار به کشور انگلستان باز میگردد. شجره همراه مرحوم کلیم صدیقی که از متفکران مشهور جهان اسلام است، در کشور انگلیس، مجلس اسلامی انگلستان را برای حمایت و هماهنگی مسلمانها در زمانی که مسلمانان تحث آزار بودند تشکیل میدهد و با کمک دوستانش اقدام به تشکیل انجمن حقوق بشر اسلامی میکند؛ انجمنی که او خود سالهاست ریاستش را بر عهده دارد و یکی از معتبرترین مجموعههای غیردولتی حقوق بشری دنیا به حساب میآید. مشروح گفتوگوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی را با مسعود شجره درباره حکم تاریخی امام خمینی علیه سلمان رشدی میخوانید:
آیا هویت و اندیشه سلمان رشدی قبل از انتشار کتاب آیات شیطانی باعث شد که او به عنوان ابزاری در جهت منافع استعمار به کار گرفته شود؟ بعد از انتشار کتاب آیات شیطانی و فتوای مرحوم امام در جهان اسلام و غرب چه تحولاتی رخ داد؟ تاکتیک غرب در مواجهه با فتوای مرحوم امام چه بود و آیا در نهایت فتوای امام تاثیر چشمگیری داشت؟
یکی از موضوعاتی که غرب برنامهریزی کرد این بود که آن کاری را که در مدت طولانی با مسیحیت کردند و مسیحیت را یک دین شخصی جلوه دادند (که هر فرد مسیحی در خانه خود مسیحی است؛ اما در سطح اجتماع آمیزهها و قوانین فرق میکند و ربطی به مسیحیت ندارد) یک چنین الگویی را نیز برای اسلام پیاده کنند. یعنی اسلام ناب محمدی را بردارند و یک اسلامی را بیاورند که بتواند همزیستی مسالمتآمیز با طاغوت و کفر داشته باشد و برای طاغوت مسئلهای ایجاد نکند. درحقیقت همان کاری که یزید و معاویه میخواستند انجام دهند؛ هر کاری در دل میتوانید انجام بدهید ولی در کار من دخالت نکنید و هرچقدر که میخواهید نماز بخوانید و روزه بگیرید، مثلا به جای این که یک ماه در سال روزه بگیرید هفت ماه در سال روزه بگیرید، به جای پنج بار نماز خواندن بیست بار نماز بخوانید، اصلا برای من مهم نیست، انجام دهید؛ ولی در کار حکومت و شیوه حکومتداری دخالت نکنید. این درست همان فلسفهای است که غرب میخواست درباره اسلام پیاده کند.
غرب باور داشت به طور مستقیم نمیتواند وارد اندیشه مسلمان شرقی، حتی مسلمان غربزده شرقی شود؛ بنابراین پروسه خصوصیسازی دین اسلام را از مسلمان ساکن غرب شروع کرد؛ زیرا باور داشت مسلمان ساکن غرب آمادگی بیشتری برای پذیرش تفکر آنها دارد. اما سلمان «رشدی» شخص معروفی بود و محسناتی داشت؛ اول اینکه مسلمان بود. لازمه تخریب دین اسلام و بازسازی آن به اسلام آمریکایی، این است که کسی که این کار را می کند یک مسلمان باشد. سلمان رشدی شاخصه مسلمانی را داشت. دوم اینکه، سلمان رشدی در دیگر کتب خود نیز یک مسئلهای چالشی مطرح میکرد، جنگ و جدالی به راه میانداخت تا با این وسیله خودش را بالا بیاورد و مطرح کند. مثلا کتابی درباره هندوستان نوشته بود و طوری به خانواده گاندی پریده بود که جنجالی برپا و کتاب رشدی پرفروش شد؛ بنابراین تفکر او آماده بود برای اجرای برنامه غرب. به ایشان پیشنهاد کردند که بیا یک چنین کتابی بنویس. قبل از این هم به سلمان رشدی مقدار زیادی کمک مادی کردند و او در این تله افتاد؛ حالا در این تله افتاد، چقدر از این را خودش می خواست و چقدر از این را خودش نمیخواست، باید گفت شخصیت او شخصیتی بود که به برنامهای که غرب ریخته بود، می خورد.
آن زمان خداوند قلب من را به اسلام باز کرده بود و زندگی خودم درست از این رو به آن رو شده بود و یک مدتی هم یعنی چند سالی را فقط برای تحقیقات گذاشته بودم تا خودم را با قرآن و حدیث و فلسفههای دینی و احکام بیشتر آشنا کنم. شروع تحقیقات من یک سال قبل از صدور حکم امام بود. در غرب به «فتوا» معروف شده است ولی در حقیقت حکم بود. یک سال قبل از چاپ کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی و صدور فتوای امام، از محتویات کتاب مطلع شدیم. گروهی ازما با ایجاد کمپین، سعی داشتیم مانع چاپ کتاب شویم. مسجد به مسجد امضا جمع می کردیم، فکر کردیم اگر بتوانیم به مسلمانان بفهمانیم که چاپ کتاب چقدر صدمه می زند، شاید بتوانیم جلوی آن را بگیریم ولی هرچه فعالیت کردیم متأسفانه نشد و این کتاب چاپ شد. بعد از نشر کتاب، در پاکستان یکسری تظاهرات شد، در حدود چهارده نفر شهید شدند. در جاهای دیگر مردم به خیابانها ریختند و امام رحمتالله این حکم را دادند و حکم ایشان روی زاویه مفسد فیالارض بود، نه به خاطر این که ایشان مرتد است، اصلا بحث مرتدی نبود؛ بعد این معروف شد که صدور حکم امام به خاطر مرتد بودن سلمان رشدی است. حتی رشدی دومرتبه شهادتین را گفت تا مسلمان شود. قدرت حکم خیلی بیشتر از قدرت فتواست و دیگر هیچکس نمیتواند این را لغو کند و بر همه واجب است.
بانیان و حامیان پروژه سلمان رشدی، فکر نمی کردند که مسلمانان غربی هم شدت عمل نشان دهند. بر این باور بودند که مسلمانهای غرب در اعتقادات خودشان آنقدر رقیق هستند که حاضر نیستند عکسالعملی نشان دهند؛ اما شوکه شدند، واقعاً شوکه شدند، یعنی درحقیقت خود من هم باور نمیکردم. مثلا من آن موقع یک روز در میان در کانالهای تلوزیون بودم، در روزنامهها بودم، این طرف و آن طرف بحث میکردیم. خانمهایی که حجاب نداشتند، میآمدند میگفتند این فتوا درست است، من خودم او را میکشم، جلوی دوربین. اینها اصلا فکر نمی کردند یک چنین چیزی باشد.
من با مرحوم دکتر کریم صدیقی فعالیت داشتیم. روزی در مجلس انگلیس گفتند درباره کتاب سلمان رشدی میخواهند بحث کنند. دکتر کریم صدیقی در رأس مخالفان سلمان رشدی بود، من هم یکی از معاونین ایشان بودم. قرار بود مجلس انگلیس، مدافعین حکم امام را سرکوب و منکوب کند و تا حد ممکن سران معترض را بازداشت، زندانی و ساکت کند. ما برای مقابله با جلسه مجلس انگلیس، تصمیمی گرفتیم که بعید میدانم تا به حال جایی گفته شده باشد. تصمیم گرفتیم که فیتیله فعالیت خودمان را به جای این که پایین بکشیم، بالا بکشیم؛ یعنی برای آنها هزینه این را بالا ببریم. چکار کنیم؟ بگوییم بعد از نمازجمعه در تمام مسجدها امامان رأی بگیرند که سلمان رشدی کشته شود یا کشته نشود؟ هماهنگ کردیم با رسانهها که آنها را به یکسری از مساجد ببریم و مطمئن بودیم و برنامهریزی شده بود. جمعه آمد، امامان در این مساجد و مساجد دیگر از مردم پرسیدند: «شما فکر میکنید این فتوا درست است یا نه و خودتان حاضر هستید او را بکشید یا نه؟» تمام مردم در مسجد دست خود را بالا بردند و بله گفتند. بعد از طریق دکتر کریم صدیقی به حامیان دولتی اعلام کردیم که اگر شما میخواهید ما را به زندان بیندازید تمام مسلمانها را باید زندانی کنید. شما به اندازه کافی زندان ندارید که همه ما را به زندان بیندازید. هزینه برنامه آنها را به صورتی بالا بردیم که دیگر نمیتوانستند آن کار را انجام بدهند. دشمن تا قبل از آن تصور میکرد محیط و موقعیت برای اجرای پروژه سلمان رشدی آماده است. هرچند میدانستند اسلام را نمیتوانند از بین ببرند. بحث آنها این است که اسلام را طوری عرضه کنند تا اسلامی شود که همزیست با طاغوت باشد و برای استعمار و استکبار مشکلساز نباشد.
واکنش اروپاییهای غیرمسلمان به این صحنه چه بود؟
آن زمان، کار من توجیه مردم بود که چرا این حکم صادر شده است. بحث می کردم که ارزش حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلم، برای ما از ارزش خود ما بیشتر است. معذرت میخواهم اگر آن فحشها را بر علیه مادر و پدر و جد و آباد خود ما بگویید ما حساس نیستیم، چون اسلام ما را لگدمال نمیکنید و این یک حالت احساساتی است؛ مثل این است که به یک نفر بگویید چرا نسبت به بچه خودتان یا نسبت به مادر خودتان احساسات دارید. در ثانی حتی اگر مخالف اسلام هستید دلیلی ندارد به پیامبر توهین کنید. اصولاً اگر این تهمتها به یک شخص زده شود من میتوانم به دادگاه بروم و اینها را ببرم و محاکمه کنم ولی خب برای حضرت رسول که نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم ولی حضرت رسول از ما مهمتر است. خب از زمان حضرت رسول تا حالا این برنامهها بوده است. حکمی هم برای آنها داده نشده، ولی اگر میخواهید سوءاستفاده کنید و افکار را به لجن بکشید، مسلما عکسالعمل مسلمانان جهان را به دنبال دارد. یک عدهای توجیه شدند ولی یک عدهای روی تعصبات خودشان به هیچ وجه حاضر نبودند قبول کنند. برای چه؟ برای اینکه حضرت امام بر روی مسئله لیبرالیسم، استعمار و استکبار دست گذاشته بود.
اینها میگفتند کتاب سوزاندن بر علیه تمام فرهنگ اروپایی است و سوزاندن کتاب نماد نازیها و حمله به آزادی بیان است. ولی درباره سوزاندن قرآن میگویند این عین آزادی بیان است. بنابراین سوزاندن کتاب سلمان رشدی بر علیه آزادی بیان بود اما سوزاندن قرآن برای آزادی بیان است. این واقعاً نفاق فرهنگی و سیاسی و استعماری آنها را نشان می دهد.
حالا بحث را شاید بر سر این مسئله بیاوریم که از این موضوع اینها چطوری متوجه شدند که اگر تنفرسازی بر علیه مسلمانها شود، آ نها به یکسری اهداف خودشان میرسند. همین جریان سلمان رشدی دو مسئله داشت: یکی اینکه اعتماد به نفس مسلمانان را به اوج رساند، طوری که حتی مسیحیها و کشیشها میگفتند ای کاش ما اینقدر نسبت به دین خودمان احساس داشتیم که شما مسلمانها دارید؛ این خیلی واضح و روشن بود. دیگر اینکه عدهای آمدند واقعاً برای اسلام تنفّرسازی کردند مخصوصاً اشخاص لیبرال و اشخاصی که بحثهای لیبرالی و بحثهای آزادی و آزادی بیان را مطرح می کردند. بنابراین یک موجی ایجاد شد که اتاقهای فکر دشمنان اسلام، روی این مسدله برنامهریزی کردند که اسلامهراسی و تنفّرسازی را علیه مسلمانان شدت دهند.
ظاهرا مرحوم امام گفته بودند من میترسم ده سال بعد یک عده دیگری بیایند در مورد این شرایط قضاوت کنند و بگویند این حکمی که امام صادر کردند با قوانین حقوق بشر نمیسازد و ما نباید این کار را میکردیم. نظر شما درباره این قضیه چیست؟
تا جایی که میدانم به خاطر این حکم امام، هفتاد و چند نفر شهید شدند. مبنای حکم امام این نبود که سلمان رشدی تهمت زده یا مرتد شده است، بلکه حکم امام روی مفسد فیالارض بودن سلمان رشدی بود. کسی یک کاری کرده است که هفتاد و اندی کشته شدند و دنیا را به هم زده است. یک محله، یک شهر و مملکت را به هم نزده است، دنیا را به هم زده است، به خاطر این که علاقه دارد به هم بزند و تنفرسازی کند.
الان ما میبینیم که اشخاصی که یک چنین کاری را میکنند حتی در غرب اگر ثابت شود یک نفر عمداً چنین کاری کرده است با او برخورد میشود. نمیشود یک نفر را رها کنید که هر کاری دلش خواست انجام دهد، یعنی آزادی بیان حد و حدود دارد. همین الان در خیابانهای انگلیس مردم یکی دو شعار میدهند میآیند بیخ خِر آنها را می گیرند و میگویند شما اجازه ندارید این حرفها را بزنید؛ بحث میکنند که صهیونیستها مثل نازیها هستند میآیند آنها را می گیرند و به دادگاه میکشانند. بنابراین این مسخره است که هر کاری که دلتان بخواهد برای جلب تشویق دیگران بکنید. چرا میگیرند؟ میگویند این بحثهایی که میکنید تنفرسازی است؛ بنابراین چطور اینها نمیتوانند تنفرسازی کند ولی سلمان رشدی میتواند؟ دنیا دنبال آن را میگیرد، محافظ برای او می گذارند و میگویند ما این را فقط حفظ میکنیم ما یک بلندگو میدهیم که این حرفها را همهجای دنیا بزند و خاک بر سر شما باید گوش کنید. متأسفانه ما هم نتوانستیم بعضی وقتها این را دنبال کنیم؛ به خاطر مسائل مختلف یک مقدار دوستان کوتاه آمدند یعنی بالاخره میدانیم چه شد، بحثی که در آمریکا شد، وزیر امور خارجه ما کنار آمد و گفت ما این حکم امام را دنبال نمی کنیم، آقای خرازی گفتند. آنجا اولِ آخر بود.
آیا فتوای حضرت امام یا حکم حضرت امام در مورد سلمان رشدی ظرفیت فرقهای کردن ماجرا را برای غرب داشت؟ یعنی میتوانستند روی این مانور بدهند که این حکم از یک مرجع شیعی است و با این تعبیر بین اهل تسنن و تشیع فاصله بیندازند؟
سعی کردند ولی اصلا جوابگو نبود، یعنی حکم اماماصالت اسلامی داشت و برمی گشت به زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و فتح مکه و… تظاهراتی که در لندن برنامهریزی شد، من مسئول آن بودم، باور کنید وقتی تظاهرات شروع شد من باید کنترل میکردم، رفتم آنجا دیدم اصلا نمیشود کنترل کرد. این تظاهراتی که برای غزه بود نسبت به آن هیچ بود و همه مسلمان بودند؛ میدانید در ماجرای غزه گروههای مختلف بودند اما آنجا فقط مسلمانها بودند. تمام پلاکاردها و بنرهایی که درست کرده بودند عکس امام بود، حکم امام را پایین آن نوشته بودند در حالی که اکثریت سنی بودند. اصلا شیعهها دیده نمیشدند و مثلا در فعالینی که آنجا در مسئله سلمان رشدی حضور داشتند فکر میکنم تنها من ایرانی بودم حتی خیلیها به من گفتند تو دخالت نکن چون یک عده از دوستان ایرانی که در سفارت بودند را اخراج کردند با این که تمام همسرهای آنها انگلیسی بودند.
من هم یک مدتی سعی کردم یک مقدار حضور خودم را کمرنگ کنم بعد تا صبح نشستم فکر کردم آخرسر به این نتیجه رسیدم که اگر خداوند بخواهد من بروم در صحرای لوت زندگی کنم، من که اصلا جلوی آن را نمیگیرم، اگر خواست ایشان باشد من میروم؛ اگر هم خداوند نخواهد هیچ قدرتی نمی تواند این کار را بکند. برای همین من برای چه بترسم؟! یعنی واقعاً اگر آدم حقیقت را بفهمد که حقیقت است، دیگر ترس معنا ندارد و جلو رفتم. یادم است یک کنفرانسی درباره مسئله سلمان رشدی بود، از همه جریانات آمده بودند، دو هزار نفر آدم بود و مردم نمیتوانستند داخل بیایند. من یکی از سخنرانها بودم ولی همه علمای اهل تسنن بودند که انگلیسی بودند میآمدند و پاسپورتهای خودشان را درمیآوردند و میگفتند ما این را آتش میزنیم، یعنی دین ما برای ما مهمتر است. سلمان رشدی باید بمیرد. نوبت سخنرانی من شد من آن موقع پاسپورت انگلیسی نداشتم ویزای خودم را هم اینقدر سرم شلوغ بود نرفته بودم تمدید کنم موعد ویزای من گذشته بود، بنابراین رفتم آنجا گفتم ببینید من پاسپورت انگلیسی ندارم، ویزای خودم را هم دو هفته است نرفتم تمدید کنم ویزای من هم تمام شده است، تنها چیزی که دارم این بلیط مترو در جیب من است، من این را آتش میزنم ولی سلمان رشدی باید برود. همه شروع به خندیدن کردند.
واقعاً من هر وقت درباره این فکر میکنم به این نتیجه میرسم که ما اعتقاد داریم خداست که به هرکسی که بخواهد عزت میدهد و هرکسی را که بخواهد ذلیل میکند، واقعاً عزتی که خداوند به حضرت امام در این مسئله دادند بینظیر بود. امام در ایران آن عزت را داشتند ولی عزت امام یک چیزی در تمام دنیا شد.
۲۵۹