بنیاد ملی قابِ گوشی

وای بر من و همهی کسانی که تا همین امروز نمیدانستند که نام بسیاری از نهادها، بنیادها و شوراهای کشور را نمیدانیم و در خواب غفلت به سر میبریم.
من نمیدانستم و خبر نداشتم. شما چی؟ آیا میدانستید در کشورمان، نهاد و ساختاری به نام «بنیاد ملی بازیهای رایانه ای» داریم. به جان خودم! جدید هم نیست. ۱۹ سال از عمر پربرکت این ساختار فرهنگی میگذرد و تاسیس آن، یکی از هزاران ابتکار «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بوده است! اساسنامهی عجیبی هم برایش نوشتهاند که از سویی موسسه بخش خصوصی قلمداد میشود، اما از دیگر سو، ردیف و بودجهی دولتی هم دارد. ساختمان و دفتر و دستک و معاونت و انستیتو هم دارد!
اگر تا اینجای کار، چندان متعجب نشدهاید، این را هم عرض کنم؛ بر اساس گفتههای مدیرکل بنیاد مزبور، وظایف آنقدر سنگین و رسالت آن قدر حساس است که احتمالا در آیندهای نزدیک، تغییرات جدی صورت بگیرد و در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک معاونت جدید شکل بگیرد با این نام: «معاونتِ بازی».
دوزِ شگفتی را اندکی بالاتر ببریم؟! مدیرکل بنیاد مزبور، در یک گفتگوی مفصل اعلام کرده: «حدود ۳۰ میلیون گیمر در کشور داریم که متوسط سنی آنها نسبت به سالهای قبل افزایش یافته و از حدود ۲۵ سال به حدود ۲۷ سال رسیده است. سرانه مصرف بازی نیز روزانه حدود ۸۲ دقیقه است»… واقعا؟
یعنی از هر ۳ نفر ایرانی، ۱ نفر گیمرِ بازیهای رایانهای است؟ ای ناقلاها! همه دارید کیف میکنید و ما خبر نداشتیم!
نمیدانم این آمار چگونه به دست آمده. این را هم نمیدانم که چرا از مجموع کل خانواده و دوستان و فامیل و بستگان و همکاران و رفقای من و همسرم در کردستان و کرمانشاه و ایلام و شیراز و تهران و همدان، فقط یک نفر گیمر داریم که آن هم یکی از برادرزادههای بنده است که البته دستگاهِ کنسولِ بازی در خانه ندارد و هر چند وقت یک بار امانت میگیرد!
بگذریم. حتی ۳۰ میلیون هم کافی نیست. اصلا کشوری که نصف جمعیتش گیمر نباشد، کشور نیست!
در تاریخ ادبیات، آن قدر اشعار نوشانوش داریم که گویی نصف مردمان این سرزمین، شب و روز پیاله به دست گرفته و در محضر ساقی لاکردار بودهاند! قطعا بهتر است آدم به جای پیاله و پیپ و بدابزارهای دیگر، همین دستههای کوفتی کنسولِ بازی دستش باشد.
نکتهی جالب دیگری که دربارهی این بنیاد توسط مدیرکل جوانش بیان شده، بحث بودجه است. ایشان اعلام کرده که سهم بودجهی اختصاص داده شده بسیار ناچیز است و همین حالا چندین نهاد دیگر در کشورمان داریم که آنها هم بودجههایی برای تولید، نظارت و ساماندهی بازیهای رایانهای دارند! او گفته؛ «در تلاشیم به صورت فراقانونی و دوستانه بودجهها را یک جا تجمیع کنیم».
می خواهم چه بگویم؟
نظام حکمرانی ایران، گرفتار معضل بزرگی است که من آن را «پرنهادی» نامیدهام.ای کاش یک سایت اینترنتی داشتیم و اسامی تمام بنیادها، نهادها، شوراها و ساختارهای دولتی و حاکمیتی در آنجا به ردیف نوشته میشد. تردیدی نداریم که اسامی و شرح کار بسیاری از آنها، مانند همین «بنیاد بازیهای رایانه ای» تعجب برانگیر خواهد بود. این همه نهاد، سالانه از بودجهی عمومی کشور ارتزاق میکنند و حتما و یقینا، بسیاری از آنها اضافی هستند و میتوان آنها را منحل کرد، بسیاری از آنها موازی و مشابه هستند و امکان ادغام آنها وجود دارد و بسیاری دیگر نیز، نیاز به اصلاح دارند. صد البته؛ مساله فقط بودجه و دفتر و دستک و خرج و مخارج این دستگاهها نیست. معضل اصلی در این است که ادامهی کار اغلب نهادها و بنیادهای من درآوری، نشان دهندهی یک تفکر ریشهدار و تاریخمند از تولیگری و تصدیگری است که تصور میکند؛ اولا باید بر همه چیز نظارت کرد. دوم این که همه چیز قابل کنترل و هدایت است. سوم این که جامعه، در تمام حوزهها، نیاز به انتخابگر، هدایتکننده و تعیین تکلیفکننده دارد!
خود همین ساختاری که به نام «شورای عالی انقلاب فرهنگی» شناخته میشود، در روزگار امروز، باز هم میتواند بر اساس رویکردهای مبتنی بر «مهندسی اجتماعی»، نظم پادگانی و نگاه پنجاه سال پیش و اولی انقلاب، بر تمام حوزهها نظارت کند و خود را به عنوان مسئول صیانت از ارزشها و نگرشها بداند؟ پس خود جامعه چه نقشی دارد؟ پس نخبگان و دانشگاهیان کجای کارند؟!
یکی دیگر از ابعاد منفی ماجرا، این است که بسیاری از نهادهای مزبور، صرفا از دل یک نگرانی بیجهت شکل گرفتهاند. به عنوان مثال، یک شورا، یک نهاد یا یک گروه، گزارش داده که خانوادهها، برای فرزندانشان دفترچههایی میخرند که روی جلد آنها، عکس فلان عروسک آمریکایی یا فلان کاراکتر انیمیشنی ژاپنی یا فلان فوتبالیست چاپ شده و چنین چیزی، فرزندان ما را به دامن فرهنگ بیگانه پرتاب میکند! چاره چیست؟ سریع کارگروهی تشکیل شود تا به کمک طراحان متعهد انقلابی، دفترچههایی با عکس شهدا و قهرمانان ملی و شخصیتهای شاهنامهای چاپ کند و به صنف لوازم التحریر هم تذکر داده شود که دفترچهی منقوش به فرهنگ بیگانه نفروشند! باور کنید، این نگاه، دقیقا تا همین اندازه بسیط و کرخت است و تصور میکند که میتواند همه چیز را به ضرب و زور هدایت و کنترل، به راحتی تغییر دهد. گروه دیگری طراحی مانتوی اسلامی را دنبال کند؛ نهاد دیگری به دنبال سینما و سریالِ هدایت شده باشد و قس علیهذا…
حالا که عمیقا فکر میکنم، اغلب شهروندان ایران – نه خدایی نکرده به خاطر فقر یا گرانی گوشی – بلکه از سر تفنن و تنوع؛ علاقهی ویژهای به قاب موبایل دارند. شاید ما تنها ملت ساکن بر روی کرهی زمین هستیم که در بازار، به دنبال نازکترین گوشی میگردیم. اما وقتی که آن نازک قامت را خریدیم، کلفتترین قاب را بر رویش شوار میکنیم!
اصلا ملت عجیبی هستیم.
خب… بگذارید من هم با یک الگوی آماری شگرف، یک ایدهی نوین ارائه دهم: اگر در این کشور، ۴۰ میلیون نفر شهروند گوشی به دست داشته باشیم و هر کدام از آنها دست کم ۵ قاب گوشی داشته باشند، این یعنی نمایش ۲۰۰ میلیون قاب گوشی در کشور که متاسفانه، اولا بسیاری از آنها صورتی رنگ هستند، برخی از آنها منقوش به تصاویر ماکی کاوس، شکل مشت، شکل لب قلوه شده و کیس و تصاویر نامناسب دیگر هستند و به این ترتیب، روزانه و شبانه، از محل نمایش همین قاب گوشیها، دنیایی از خسارت فرهنگی و اجتماعی به بار میآید. به نظرم باید هر چه زودتر، «بنیاد ملی قاب گوشی» را تاسیس کنیم و این بنیاد، با معاونتها و کارگروهها و کمیتههای ویژه، ضرورت طراحی قاب گوشی بر اساس ارزشهای ملی و خودی را تبیین کرده و با اختصاص اعتبارات لازم، زمینه را برای طراحی قابهای بیخطر، مفید و آرامش بخش، فراهم نماید. باشد که رستگار شویم.