ناامیدی مردم از روحانیون و روشنفکران؛ «شما نتوانستید مشکلات ما را حل کنید»/ فقط یک نفر حسین فاطمی را شناخت اما ۵۰ نفر کیم کارداشیان را شناختند

یک جامعه شناس به خبرآنلاین میگوید: «حاکمیت با این تصور که از طریق حذف گروههای مرجع میتواند رقیبهای گفتمانی خود را از بین ببرد این کار را انجام داد، در واقع ارتباط این گروهها را با جامعه قطع کرده است، برای همین نسل جدید اکنون دیگر این افراد را نمیشناسد، در حالی که به راحتی با سلبریتیها در فضای مجازی ارتباط برقرار میکنند. رسانههای رسمی مثل تلویزیون دیگر به این افراد تریبون نمیدهند، و این یکی از دلایلی است که موجب کمرنگ شدن نقش گروههای مرجع سنتی در جامعه شده است.»
مظاهر گودرزی: گروههای مرجع، رهبری فکری یا حتی در مواردی رهبری کنشگری اعضای جامعه را بهعهده دارند، آنها بهویژه در بزنگاههای تاریخی وارد میدان میشوند تا بازیگری خود را به نمایش بگذارند، اینکه در پذیرش اهداف و نظرشان موفق میشوند یا نه نسبت وسیعی با ضریب نفوذ آنها در اعضای جامعه دارد، یک موقعی چنان متحد و قدرتمند میشوند که بساط مشروطهخواهی و ملی کردن صنعت نفت پهن میکنند، یک موقعهایی هم چنان متفرق و ضعیف میشوند که نمیتوانند مشارکت در انتخابات را بالا ببرند، هرچه هست در سالهای اخیر «نفوذ گروه مرجع به افراد جامعه کم شده است»، این را عباس نعیمی جورشری، مدیرگروه جامعهشناسی انجمن جامعهشناسی ایران به خبرآنلاین میگوید.
او معتقد است: «حاکمیت در سالهای اخیر تلاش کرده که برخی از گروههای مرجع را حذف کند و آنها را از صحنه اجتماعی بیرون بکشد. این حذفها بهویژه در حوزههایی مانند روشنفکری بیشتر مشاهده میشود.»
نعیمی جورشری در این گفتوگو به بررسی کمرنگ شدن نفوذ گروههای مرجع مانند روحانیون و روشنفکران به اعضای جامعه میپردازد. متن کامل این گفتوگو در ادامه آمده است.
بیشتر بخوانید:
بیاطلاعی دولت از منبع ارسال پیامکهای حجاب؛ «مگر میشود شما ندانید؟»/ «اول بگویید بیحجابی جرم نیست بعد باحجابها را تشویق کنید»
روحانیون، فقها، عرفا، فلاسفه و روشنفکران؛ تاریخ گروههای مرجع در جامعه ایرانی
*تعریف شما از گروههای مرجع چیست؟
بر پایه یک تعریف حداقلی، گروه مرجع را میتوان یک گروه اجتماعی قابل شناسایی دانست، شامل ویژگیهایی چون نام، ساختار، شیوه پوشش، زبان، ارزشها، هنجارها و باورهایی که در جامعه حضور دارد و میتوان آن را معین توصیف کرد و مصداقی نشان داد، بنابراین کاملاً هویدا و آشکار است؛ همچنین یک گروه تنها زمانی میتواند مرجع تلقی شود که برای طیفی از افراد جامعه نقش الگویی داشته باشد.
*با این تعریف، از چه گروههایی میتوان با نام گروههای مرجع نام برد؟
در طول تاریخ ایران، همواره گروههایی وجود داشتهاند که نقش مرجعیت اجتماعی را ایفا کردهاند. از جمله مهمترین آنها، روحانیون هستند، هرچه بهعقب بازگردیم، سهم و نفوذ این گروه در ساختار اجتماعی پررنگتر میشود. در کنار روحانیون، عرفا قرار دارند؛ کسانی که اگرچه اهل دیناند، اما رویکردشان مبتنی بر شهود، دل، و سلوک باطنی است، نه مناسک و شریعتگرایی. حکیمان یا فلاسفه، گروه سومی هستند که اگرچه تعدادشان نسبت به فقها و عرفا کمتر بوده، اما تأثیر فکری و عملی قابلتوجهی داشتهاند. گروه چهارمی که نباید از نظر دور داشت، شاعران و ادیبان هستند. جایگاه آنها در فرهنگ ایرانی چنان ریشهدار است که میتوان گفت در بسیاری موارد، مرجعیت فکری و حتی اخلاقی داشتهاند.
* با ورود به عصر مدرنیته، چه تحولی در ساختار گروههای مرجع رخ داد؟
با ورود به مدرنیته، نظم سنتی مرجعیت دچار تغییر شد. از این دوران به بعد، گروه جدیدی وارد صحنه اجتماعی ایران شد که آنها را میتوان روشنفکران یا در متون قدیمیتر، منورالفکران نامید. روشنفکری بهعنوان یک جریان اجتماعی با همه شاخهها و تفاوتهای درونیاش تا به امروز یکی از بازیگران اصلی مرجعیت فکری در ایران باقی مانده است.
از مشروطهخواهی تا جنبش سبز همه کار گروههای مرجع بود
*با نگاه تاریخی این گروههای مرجع کارکردهایی هم داشتهاند.
بله، تقریباً تمام رخدادهای کلان اجتماعی و سیاسی سده اخیر، بر بستر کنش این گروههای مرجع رخ دادهاند، مانند مشروطه، ملی شدن نفت، قیام ۱۵ خرداد، و انقلاب ۱۳۵۷، همه خروجی تعامل یا تقابل همین گروهها هستند. حتی پس از انقلاب نیز، جریانهایی چون خرداد ۷۶ یا جنبش سبز در ۱۳۸۸، در بستر تحرکات فکری و اجتماعی این گروهها پدید آمدند.
*بنابراین نقش سیاسی گروههای مرجع بیشتر است؟
گروه مرجع اساساً در حوزه اجتماعی معنا پیدا میکند و نه صرفاً در عرصه سیاست. اما سیاست همواره کوشیده است از گروههای مرجع بهعنوان ابزار نیل به اهداف خود بهرهبرداری کند. گاهی نیز رهبران یا اعضای گروههای مرجع، خود به عرصه سیاست ورود کردهاند. با این حال، تحلیل درست ایجاب میکند که میان این دو ساحت تمایز قائل شویم. من از طرفداران تفکیک و اولویتبخشی به امر اجتماعی هستم. زیرا کنشگر اجتماعی، برخاسته از تجربه زیسته، دغدغههای روزمره و نیازهای ملموس انسان شهروند است. امر اجتماعی سپهر وسیع تری به نسبت امر سیاسی دارد.
خیزش اجتماعی سال ۱۳۹۶ نفیگرایانه بود نه اصلاحطلبانه
*اگر کمی پرش تاریخی داشته باشیم در این سالها کارکرد و پویا بودن گروههای مرجع را چهطور ارزیابی میکنید؟
من به سال ۱۳۹۶ رجوع میدهم، همان موقع در مقالهای به این نتیجه رسیدم که ایران با چند گسل اجتماعی مواجه است که اگر مدیریت و ترمیم نشود به جنبشهایی با ماهیت رادیکال و ساختارشکن خواهند انجامید. این پیشبینی خیلی زود تحقق یافت. در دیماه ۹۶، ما شاهد یک خیزش اجتماعی بودیم که دیگر از جنس اصلاحطلبی نبود، بلکه نفیگرایانه، تند و فراتر از خواستهای اصلاحی بود. از آن پس، صدای طبقات و نسلهایی را میشنویم که اساساً بیاعتماد به هرگونه مرجعیت رسمی هستند. آنچه پیشتر گروههای مرجع ایجاد میکردند، یعنی اعتماد، الگو، و هویت جمعی، اکنون برای بخشی از جامعه فاقد اعتبار و مرجعیت شده است. ما در دورهای قرار داریم که مرجعیتهای سنتی دچار فرسایش سرمایه اجتماعی شدهاند. روشنفکران دیگر نفوذ سابق را ندارند و حوزههای دینی نیز با چالش مشروعیت مواجهاند.
*یعنی دارند حذف میشوند؟
واژه حذف دقیق نیست. آنچه روی داده، فرآیند تدریجی کاهش نفوذ و اقتدار گروههای مرجع است.
واکنش جامعه به گروههای مرجع: نتوانستید مسائل ما را حل کنید
*چرا کارکرد این گروهها مانند سابق نیست؟
برای اینکه جامعه به آنها گفت دیگر کافی است؛ شما نتوانستید مسائل ما را حل کنید. این اتفاق در سال ۱۳۹۸ عمق بیشتری یافت، زیرا مسئلهای همچون افزایش قیمت بنزین، ابعاد اجتماعی بسیار گستردهای پیدا کرد و به جای همدلی با سرکوب همراه شد، اتفاقی که در حوادث سالهای بعد مانند ۱۴۰۱ تکرار شد. ضمن اینکه بخشی از جامعه که نگرانی سیاسی ندارند نیز سیاست را با مسائل اجتماعی و اقتصادی، درک تورم و مواردی از این دست سنجش میکنند، بنابراین آنها نیز احساس کردند رهنمودهای آن گروههای مرجع نتوانسته نیازشان را برطرف کند. گروههای مرجع در سالهای اخیر نتوانستند در بهبود زندگی مردم نقش مؤثری ایفا کنند، اگرچه روشنفکران در نقد و تحلیل مسائل مختلف فعال بودند، اما بهدلیل محدودیتهای رسانهای و سیاسی، این نقدها به جایی نمیرسید.
دلیل دیگر هم دارد، و آن تغییر در ابزارهای آگاهی بهخصوص نزد نسل جوان است. گروه مرجع، در تعریف کلاسیک فرد یا جریانیست که انسان از او تقلید میکند چراکه که در امری خاص صلاحیت و شایستگی دارد، اما امروز، نسل جدید از طریق تکنولوژی، اینترنت، شبکههای اجتماعی و رسانههای جهانی به اطلاعات دست اول دسترسی دارد و میتواند بهراحتی آرای اندیشمندان بزرگی چون فوکو، پوپر یا دریدا را مطالعه کند، آن را با دیدگاههای داخلی مقایسه کند و حتی آنان را به چالش بکشد. این یعنی مرجعیت سنتی در برابر ابزارهای جدید آگاهی زمینگیر شده است. جهانیشدن، رسانههای دیجیتال، دسترسی آزاد به اطلاعات و شکلگیری فضای مقایسهای، همه در تضعیف مرجعیت سنتی نقش داشتهاند.
سلبریتیها جایگزین طیفی از گروههای مرجع شدهاند
*شما از فقها، عرفا، حکیمان، شعرا و ادیبان؛ همچنین از روشنفکران به عنوان گروههای مرجع در جامعه ایرانی نام بردید که جامعه از آنها الگو میگرفت، اما معتقدید علیرغم اینکه همچنان کنشگری و آگاهی رسانی میکنند طی یک فرآیند تدریجی اقتدار و نفوذشان را روی جامعه از دست دادهاند؛ آیا گروه دیگری جایگزین این گروههای کلاسیک شدهاند؟
امروزه سلبریتیها و اینفلوئنسرها در فضای مجازی تأثیر زیادی بر افکار عمومی دارند. در حال حاضر، سلبریتیها جایگزین طیفی از گروههای مرجع شدهاند، اما این جایگزینی از نظر اخلاقی و فرهنگی، اثرات منفی به دنبال دارد. به جای آنکه گروههای مرجع با تکیه بر خرد و اندیشه به هدایت جامعه بپردازند، اکنون افراد غیر متخصص و حتی کسانی که تنها به دنبال جلب توجه هستند، نقشهای مرجعیت را ایفا میکنند. مثلا برخی از جامعهشناسان شاخصمان، مانند دکتر مقصود فراستخواه و دکتر سعید مدنی، در فضای مجازی که به عنوان یک ابزار آگاهی دهنده محسوب میشود دارای دنبالکنندگان محدودی هستند، درحالیکه سلبریتیها در این فضا جایگاه بسیار بزرگتری دارند.
کارداشیان را شناختند اما فاطمی را نه
*چرا جامعه دست از افرادی مانند فراستخواه برداشته و به اینفلوئنسرها به عنوان گروه مرجع پناه برده است؟
من یک روز سر کلاس درس از دانشجوها پرسیدم حسین فاطمی(معروف به دکتر فاطمی سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی بود که از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ بهعنوان وزیر امور خارجه فعالیت کرد.) را چند نفر میشناسند؟ از پنجاه نفر یک نفر دست بلند کرد؛ بعد پرسیدم کیم کارداشیان(بازیگر و مدل آمریکایی) را چند نفر میشناسند، تقریباً کل کلاس او را میشناختند؛ ببینید یک اتفاقی برای جامعه افتاده، ارتباط آن گروه مرجع -تلویحا نام آنها را بگذاریم عقل گرایان- یک جایی با جامعه کم شد.
قطع ارتباط گروههای مرجع با جامعه توسط حاکمیت
*دقیقا کجا؟
جایی که حاکمیت ارتباط گروههای مرجع را با جامعه قطع کرد. حاکمیت در سالهای اخیر تلاش کرده که برخی از گروههای مرجع را حذف کند و آنها را از صحنه اجتماعی بیرون بکشد. این حذفها بهویژه در حوزههایی مانند روشنفکری بیشتر مشاهده میشود. بهعنوان مثال، برخی از افراد برجسته مانند دکتر سروش یا دکتر کدیور حتی دکتر الهی قمشهای دیگر در رسانههای رسمی جایگاه ندارند.
حذف رقیب گفتمانی توسط حاکمیت
*حاکمیت چرا این کار را انجام داده است؟
با این تصور که از طریق حذف این افراد میتواند رقیبهای گفتمانی خود را از بین ببرد، در واقع ارتباط این گروهها را با جامعه قطع کرده است، برای همین نسل جدید اکنون دیگر این افراد را نمیشناسد، در حالی که به راحتی با سلبریتیها در فضای مجازی ارتباط برقرار میکنند. رسانههای رسمی مثل تلویزیون دیگر به این افراد تریبون نمیدهند، و این یکی از دلایلی است که موجب کمرنگ شدن نقش گروههای مرجع سنتی در جامعه شده است.
گروههای مرجع ایدهپردازی ندارند
*نقش خود گروههای مرجع در کمرنگ شدن نفوذشان در جامعه چیست؟
به نظرم خلاقیت ایده پردازی در گروههای مرجع یک جاهایی کم شد درحالی که «ایده» پیشران جامعه است، روشنفکران حرفهای تکراری زدند، گاه از عینیت اجتماعی فاصله گرفتند و این سبب شد از تحولات اجتماعی عقب بیفتند. مثلاً مرحوم شریعتی با همه موافق و مخالفهایی که دارد در ایدهپردازی خلاقیت داشت بنابراین مورد توجه قرار گرفت، یا مصطفی مهرآیین این روزها اگر مورد توجه قرار گرفته است برای این است که در ایدهپردازی و زبان خلاقیت نشان داده است.
نکته دیگر اینکه روشنفکران از زبان و کلماتی که نسل جدید استفاده میکنند جا ماندند، با ایده فوکویی روشنفکران به لحاظ زبانی از جامعه جا ماندند، گویی که خردگرایی روشنفکران در چارچوب زبانی خاصی محدود شد و نتوانستند با نسل جدید جامعه ارتباط بگیرند.
۲۳۳۲۳۳