به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نشست ماهانه دو بخش دارد: یاد و زاد. این ماه این جلسه به یاد جوان تازهگذشته فرزین غفوری برپا شد. فرزین نفر اول کنکور رشتۀ باستانشناسی بود. صد حیف که رفت و صد دریغ که مثلش کم است. سپس فیلمی که از دکتر سجاد آیدنلو دربارۀ فرزین دریافت کرده بودیم پخش کردیم. در بخش دوم این نشست خودمانی، زادروز دکتر توفیق سبحانی را جشن گرفتیم. او اغلبِ آثار مولانا را تصحیح کرده. آثار عبدالباقی گولپنارلی شارح ترکیهای مثنوی را هم ترجمه نموده، فهرست نسخ خطی دانشگاه دهلی و دانشگاه استانبول را نوشته. نمایندگان فرهنگی ترکیه و هند آمدند و با اهدای دستهگلی زیبا از او قدردانی کردند.
تصمیم دارم هرماه یکی از خادمان فرهنگ از شهرستانها را برای شرکت در این محفل بیبدیل دعوت کنم. این ماه حسین مسرت پژهشگر خوشنام یزدی قدم رنجه کرد و رنج راه به جان خرید. لوح تقدیری به او دادیم. دکتر هادی خانیکی آبگوشتاولیِ این ماه بود که ما را به حضورش مفتخر کرد. وی مدتی است با بیماری جانکاهی دست و پنجه نرم میکند و بحمدالله سر فرازانه شانۀ حریف را به خاک مالیده. سخنانی کوتاه و نغز گفت مثل همیشه. من هم از دغدغۀ اهل فرهنگ گفتم که ای عزیز! شما که دستتان به بالاسریها میرسد بگویید در شأن بزرگان نیست که با حقیران ایرانستیز عکس بگیرند. به او بفرمایید زبان فارسی را که زبان رسمی کشور است، حرمت گزارد و در سخنان خود کنار نهجالبلاغه از شاهنامه و نظامی گنجوی هم که نماد ایرانگرایی و هویت ملیاند، بهرهجوید. از دیگر آبگوشتاولیها دکتر نادرقلی بیات از امریکا بود. شرکت دارویی در بلژیک دارد. ایراندوست است و با محبت و خوشرو. روز قبل مجید تفرشی که تازه از انگلیس آمده زنگ زد، پرسید فردا بساط آبگوشت برقرار است؟ گفتم کمکم گوشتش دارد آب میرود و عن قریب است که به نخودآب بسنده کنیم. کمی خندیدیم.
در آخر مجلس هنگام فوت کردن شمع توسط دکتر سبحانی، ناغافل برق رفت.
هر دم از این باغ بری میرسد. همکاران از قبل شمعها را آماده کرده بودند برای مقابله با حوادث غیر مترقبه! فضای مجلس رومانتیک شد. دکتر سبحانی شمع هشتاد و شش سالگیاش را به قول تاجیکان: کشته کرد. کارد هم برگرفت و بُرش داد و آداب بزم میلاد انجام شد.
شب (چهارشنبه سیام آبانماه یکهزار و چهارصد و سه خورشیدی)، برای شرکت در ضیافت فرجام هفتۀ کتاب با دکتر شبستری و جناب اسفندیار معتمدی راهی هتل انقلاب شدیم. نمیدانم در این روزگار عسرت این شام و شیرینی و میوه به چه ضرورت است؟ دعوت بودیم و اطاعت کردیم. اما برخلاف انتظار کسانی سخنران بودند که اوقاتمان تلخ و شبمان ناخوش شد. استاد معتمدی متوجه تغیر حال گردید. از درختی در ایوان هتل خوشش آمد و خواست و عکس گرفتیم. پنجشنبه ظهر برای شرکت در مجلس ختمی عازم قم شدم. میانۀ راه یوسفالهادی مصحح دقیقالنظر دو کتاب القند و الجماهر از نجف اشرف تماس گرفت و نسخهای از نسفی را خواست و نیز چاپ جدید حافظ ابرو را. گفتم بچشم. دکتر بدخشانی از انگلیس زنگ واتساپ را به گوش رساند. قبلاً فهرستی از آثار خواجه نصیر طوسی که در قبل و بعد سقوط الموت تهیه کرده بود را داده بود به من. نتیجه بررسی خود را گفتم. غروب سری به مجتمع ناشران قم زدم. گفتند حافظیان بابلی بساط کتب دستدومی را جمع کرده، ناراحت شدم، مدتی دل بسته بود و چشم داشت بلکه کاروبارش بگیرد، خب نگرفت. به کتابفروشی کتاب طه رفتم. جناب صالحی مدیر فاضل و خوشفکر نشر طه که الحق از شایستگان کتابفروشان قم است و موفق و کوشا، مرا به قهوهای دعوت کرد، دوستان و همکارانش آمدند، شفیعی و زندی مترجم دوسه کتاب. چهار کتابی که از سیدرضا باقریان موحد نویسندۀ پرکار قمی در معرفی میرزاحسن رشدیه تبریزی شامل آثار، خاطرات، نشریات و اسناد او چاپ کرده بود هدیه داد. از او خواستم هر دو، میهمان ویژه محفل انس آخر آذر ماه باشند. عجب خدمتی کرده این میرزا حسن رشدیه به فرهنگ ایران و زبان فارسی در آن زمان تنگچشمی و کمفهمی. آذربایجانیها الحق همیشه در حراست از خاک ایران و غنیسازی زبان فارسی پیشگام بودهاند. در پایان جناب صالحی به مناسبت بحثی که دربارۀ عظمت تمدن ایران باستان و منشور کورش و … شد، شعر مُسمَّطی از حضرت امام خواند که ایشان در عنفوان جوانی در توصیف بهاران و مدیح ابا صالح المهدی سروده بودند و در آن بیتی است که به شوکت پادشاهی ساسانیان اشاره شده:
مــــژده فـــــروردین ز نـــــــو، بنمود گیتی را مسخّر…..
بر جهان و هر چه انـــدر اوست یکسر حکمران شد
دولتش از فــــــرّ و حشمت، تالــی ساسانیان شد
۲۴۵۲۴۵