Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the gooya domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (این پیام در نگارش 6.7.0 افزوده شده است.) in /home/safirshu/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
دشمنی با اسطوره ابدی موسیقی زاگرس – سفیر شوشتر

Notice: Undefined variable: parents_count in /home/safirshu/public_html/wp-content/plugins/afzoneha-breadcrumbs/widgets/DynamicBreadcrumbs.php on line 656

دشمنی با اسطوره ابدی موسیقی زاگرس

پایگاه تحلیلی خبری سفیر شوشتر/نویسنده:علیرضا رییس‌زاده

گروه فرهنگ و هنر: اینجا قلعه تل شهری کوچک، نهاده بر هامون، در دامنه های زاگرس بختیاری به قدمت تاریخ که هر خشت قلعه اش خود تاریخیست در سینه ی تاریخ، مردم فرهیخته، دانا و فهیمش به پاس اسطوره فراموش و تکرار ناشدنی کهن سرزمین زاگرس، میدانی به نام او یعنی مسعود (علاالدین یا همان آ بهمن) بختیاری نام نهادند و بنا بود که تندیسش بر فراز میدان قرار گیرد اما سالها می گذرد و خبری از تندیس نشد.

وقتی می پرسی چرا؟ زن و مرد پیر و جوان همگان دل شکستهُ با آه و افسوس می گویند نگذاشتند که تندیسش را بگذارند ُ به فکر فرو می‌روی دلت می‌شکند. بغض گلویت را می فشارد. گداخته می شوی از این همه کج فهمی و کوته نظری ,…، و هزاران بار افسوس می خوری  که ای دریغا و درد که برای نوجوانان و جوانان این وطن چه راحت و کم هزینه‌تر است که مایکل جکسون، لیدی گاگا، تام کروز و جنیفر لوپز و امثالش الگو یشان باشد تا مسعود‌های بختیاری. و دیگر هم لازم نیست در پارادوکسی گیر کرده باشند بین پروپاگاندای “عشق به وطن و فرهیختگانش” و “راندن و تخریب آنها” راستی که آدمی در حیرت می ماند، عجب حکایت تلخی ایست وارونه روزگار ما……. وه که چه سخت و تلخ است. 

بهمن بختیاری که با آن همه فرهیختگی و دانایی و عشق به وطن این چنین غریب باشد و مظلوم، راستی که اگر مرد ما را مرگ یک بار کشت، درد غربت و بی مهری هر روز، مردی باز نیافتنی، شناسنامه تاریخی یک ایل سر افراز، نوایی جاودانه که آمیزه ای از لطافت و حماسه بود، “آبهمن” یعنی عشق، حماسه، شور، آرزوهای دور و دراز موسیقیایی یک تمدن او رساترین صدای غرورآمیز یک ایل بزرگ بود در کالبد تاریخ ایران زمین، در گستره ستبر زاگرس در عصر پست مدرنیسم. در فردای جغرافیای فرزندانمان… 

مسعود بختیاری خود عصاره، خلاصه و برایند فرهنگ قوم و تباری فاخر است که تاریخ ایران بدون ان نه تکمیل است نه قابل شناسایی مردمانی ازاده که تا که به امروز برای شکوه این مرز و بوم هماره جان در کف داشتند که برای پاسبانی و اقتدارش چه خون دل‌ها که نخوردند، چه رنجا که نبردند چه سرها که ندادند و چه جانها که فدا نکردند هر آنکه وجدان دار و تاریخ خواند و می‌داند، این را می‌فهمد، حتا مغرضان این مرز بوم در هیچ برهه‌ای از زمان نتوانستند به خیانت متهمشان کنند یا بگویند ما مردمان این قوم را دیدیم دست در دست بیگانه‌ای برای وطن‌فروشی آنها نه جزیی ایران، که خود شناسنامه پاک نشدنی و جدایی ناپذیر این سرزمین‌اند. 

مسعود بختیاری و مردم سرزمینش نوادگان ابر مرد ایران‌زمین یعنی فردوسی پاکزادند، آن مرد فرهیخته و فرزانه‌ی نیک‌اندیش، افتخار ایرانیان و مشرق‌زمین که با اندیشه‌های بلند خود و حماسه ‌سرایی‌های بی‌نظیرش اعتبار و اعتماد به نفس را به ایرانیان برگرداند بی‌آن‌که کوچک‌ترین بی‌حرمتی به قومی یا ملیتی روا دارد، سخن به‌ گزاف گوید و یا پا را از دایره‌ی ادب و احترام فراتر نهد، که بر عکس خرد و خردورزی و عشق به انسان و انسانیت و ستایش از یزدان پاک در اشعار و افکارش موج می‌زند. براستی سخنی پر مغزتر و زیباتر از این اندیشه در ذهن آدمی می گنجد؟ به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد… و مسعود و قومش ادامه همین اندیشه اند.

راستی چه کسی را می توان که چون مسعود در میان مردمانش چنین تاثیر گذار باشد او که کارش پرکندن تخم دوستی بود و همگان را به وحدت وبرادری و مهربانی و عشق به وطن دعوت می‌کرد راستی دشمنی با این مرد از بهر چیست؟ او که تمام اندیشه‌اش انسانی و اخلاقی است. او که خود اصل اصالت بود در این روزگار بی اصل و نسبی چرا باید در سرزمین پدریش چنین غریب باشد و تنها؟ به چه جرمی؟ شاید برخی از عزیز بودن آبهمن می ترسند یا که نه این نفرت و کین از او از بهر تنبه و تخریب مردمان سرزمینش است…….. 

راستی این همه کین و دشمنی با بهمن و قومش جز دشمنی با ایران زمین و نمادهای اصیل ان چه معنای دیگری می تواند داشته باشد؟ راستی اینها ادامه همان کسانی نیستند که چند سال پیش مجسمه مشاهیر و مفاخر ما را در تهران از جا کنده و بردند؟ آیا آنها ادامه همان تفکری نیستند که مجسمه حافظ را در اهواز ربودند و بعد از اعتراض و درز کردن موضوع به رسانه‌ها آن را برگرداندند؟ همان کسانی نیستند که مجسمه آریو برزن را در یاسوج می‌خواستند از ریشه بکنند؟ آیا در مقیاس وسیعتر آنها ادامه همان تفکر نیستند که در بامیان افغانستان تمام آثار باستانی را منفجر کردند و یا همچون داعشیان که همه مقابر و آثار تاریخی عراق را با خاک یکسان کردند؟ و ……. 

کاش آنها سرنوشت این چنین تفکرات شوم و شکست خورده را می خواندند. البته باید گفت این کین و نفرین و نفرت اتفاقی نیست و به همین این جا هم ختم نشد در اهواز در مرکز استان که در زمان دولت قبل تصویب کردند فرهنگسرای بهمن علاالدین (مسعود بختیاری) ساخته شود. بعد از مدتی کوتاه در همان دولت، شبانه یورش بردند و تمام ساختمان را با بولددوزر تخریب کردند. 

راستی این پراکندن تخم تنفر نیست این حمله به شرافت و حیثیت فرهیختگان ما نیست این لگد مال کردن حرمت ایرانیان اصیل نیست؟ این درد نیست؟ کسی هست که صادقانه پاسخی بگوید؟ وقتی از شهردار اهواز و استاندار وقت پرسیدند چرا چنین شد: گفتند ما جای بهتر و بزرگتری در نظر گرفتیم که درشان آبهمن باشد اما تا کنون و نه از آن فرهنگسرا خبری شد و نه هم از زمین که گفتند راستی تخریب و خرابی پیش کش دروغگویی چرا؟ که این خود گناهی نابخشودنی است… 

آنها بی آنکه بفهمند چه می کنند تنها تیشه بر ریشه دین و فرهنگ و تاریخ این مملکت می‌زنند، بی آنکه سودی و نفعی برای خودشان و تفکرشان داشته باشند وگرنه می بایست از خود می پرسیدند دشمنی با این مردمان فرهیخته و دانا ی وطن دوست ما را چه سود؟ در پشت این تفکرات، نه اعتقادات مذهبی نهفته است و نه اعتقادات ایدئولوژیکی، آنچه در پشت این جریان موج می‌زند کینه و نفرت عده ای کوته فکر، از نماد پارسیان و ایرانیان اصیل، از قوم بزرگ لر خاصه بختیاری‌هاست مردمانی یکدست شیعی که تنها به علی و اهل بیتش اقتدا می‌کنند و برای دین و شرف و آزادی و مردانگی و سرزمین پدری خود یعنی ایران ما از هر آنچه فکرش را بکنید گذاشتند و گذشتند. 

اگر بخواهیم فرهنگ و اندیشه های انسانی نیکانمان را در هجوم ابتذال حفظ کنیم. اگر بخواهیم زبان و اندیشه های خود را به دنیا بازشناسانیم. اگر بخواهیم علیه تهاجم و ناتوی فرهنگی بپا خیزیم و اگر بخواهیم فرهنگ و کهن تمدن خود را زنده نگه داریم و سرزمین‌مان را واقعا دوست داشته باشیم، آیا راهی جز زنده نگه داشتن و احترام گذاشتن به مشاهیر و مفاخر فرهنگی و بزرگانمان راه دیگری سراغ داریم.

اگر ما خودمان نتوانیم و نخواهیم به آن توجه کنیم همین اندک گنجینه‌های بازمانده نیز از میان خواهد رفت. تصور کنید: آواهای بختیاری، لری و کردی و… که سرشار از زندگی و عشق هستند و جایگاه ویژه‌ای در موسیقی ایرانی دارند و صدای‌شان که بازتاب طبیعت، زبان و فرهنگ ماست اگر فرهنگشان نماند و یا بخواهیم چنین ناشیانه نماد فرهنگی و…. را از بین ببریم از فرهنگ ما چه می ماند؟ 

آبهمن یک خواننده کاملاً اجتماعی و برآمده از نبوغ فرهنگی فاخر ما بود. او روح جمعی قوم خود بود، فرزند همه پدران و برادر همه دختران و پسران هم تبار…زاگرس؛ و بی‌شک «آبهمن»همان کبوتری است که مرگ پایانش نیست. او از جنس شب‌پره‌های ایرانی است که هیچگاه از وطن خویش جدا نمی شوند. صدای بهمن های ایران زمین نه در سکوت دشت ها گم می شوند و نه در زیر سایه جیغ های گوش خراش کوته فکران آبهمن در قلب ماست در روح و جان ماست چون بهمن مال ماست و فرزند بی بدیل کهن سرزمین ما آبهمن زنده داست تا فردوسی زنده است تا زرکوده بختیاری شکوه دارد تا کارون خروشان باشد؛ آبهمن زنده است به گمانم تا ایران زمین بخت‌یاری دارد.

 

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://safirshushtar.ir/?p=4578

۴ نظر

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: