به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، خبرنگار خبرگزاری مهر در ادامه گفتوگویی که با امیر خلبان نریمان شاداب از خلبانان ارتش در جنگ هشتساله در این خبرگزاری داشته، سراغ فیلمهایی رفته است که درباره حضور نیروی هوایی ارتش در جنگ ساخته شد و خلبان شاداب در روایات آنها دخالت داشته است. بخشهایی از این گفتوگو را برگزیدهایم که در ادامه میخوانید:
جناب شاداب سرکی به کارهای هنری شما بکشیم. در سریال «سیمرغ» یک خلبان وجود دارد به اسم محسن انصاری که سراغش میروند و موشکانداز تاو را راه میاندازد. اینشخصیت که مابهازای واقعی ندارد. نه؟ ما خلبانی بهنام محسن انصاری نداشتهایم.
نه. خیالی بود. وقتی میخواستند سریال سیمرغ را بسازند، تیمسار نجفی فرمانده نیروی زمینی بود. ایشان بنده را خواست و وقتی به دفترش رفتم، قصه سیمرغ را گذاشت مقابلم و گفت بنیاد شهید میخواهد این را بسازد. بخوان ببین شدنی است یا نه؟ دیدم متن خیلی پرت و دور از واقعیت است. چون کسانی که این متون را مینوشتند با سیستم واقعی کار ما آشنا نبودند. گفتم نه اشکال دارد. گفت پس بالای سر کار باش و سازماندهی کن. به نظرم کار درستی انجام دادم که یکسری از کارها را در زمره اعمال شخصیتهای این سریال قرار دادم. گفتم یک ارگان میخواهد از یکی از شهدای خانواده من یعنی هوانیروز فیلمی بسازد. پس بهتر است این کار را بکنم.
طرح اولیه، کشوری بود یا شیرودی؟
شیرودی. گفتم بگذار فیلمی را که میخواهند درباره خانودهام بسازند، پُرملات کنم. به همیندلیل هرکاری خودم و دیگران کرده بودیم، به نام او کردیم تا این قهرمان نمونهای از بچههای ما باشد. با این نیت در سیمرغ کار کردم. برای این سریال ۲۵۰ ساعت با دروبین ۳۵ میلیمتری متصل به پرنده پرواز کردم. آن موقع جلوههای ویژه به شکل امروز نبود که طرف اصلاً پرواز نمیکند ولی انگار در F۳۵ و میرود همهجا را میزند. آنموقع همه پروازها کار واقعی بود؛ پرواز در ابر و شلیکها. تیتراژ سریال را که دیدهاید! تیتراژش را من پرواز کردم.
بله همان اول پرواز، یک تنگه هست که هلیکوپتر از آن میکشد بالا…
بله. آنجا تنگه کوه شهان در سرپل ذهاب است که یکآبشار زیبا دارد. با ارتفاع کم آمدم و رفتم روی آبشار. اینها مناطقی بودند که میدانستم فیلم را زیبا میکنند؛ یا مثلاً وقتی هلیکوپتر توی ابر میرود.
فیلمبردار کار، آقای (جمشید) الوندی بود که برای فیلمبرداری شلیکها، دوربین را بست سر اسکید. من هم بلند شدم و پرواز کردم. پیچ نگهدارنده دوربین، حین پرواز باز و شل شد و دوربین روی طول اسکید حرکت میکرد. همین اتفاق باعث شد خیلی از صحنههای شلیکها، طبیعی شوند. دوربین میآمد شلیک توپ من را میگرفت و میرفت سر جای خودش. بعد از کمی پرواز و شلیک، یکجا نشستم و دوربین را باز کردم و گذاشتم پشت سرم. وقتی کار تمام شد و فرود آمدم، آقای الوندی از دور دید دوربین روی اسکید نیست. بنده خدا خیلی ترسید و نگران شد. من هم کمی اذیتش کردم و گفتم دوربین را بد بسته بودی و افتاد. ولی بعد تحویلش دادم.
… وقتی سیمرغ را با کیفیت HD پخش کردند، تدوینکننده یک لحظه را دقت نکرده و در یکی از پلانها دوربین ۳۵ میلیمتری، قشنگ روی هلیکوپتر معلوم است.
فیلمبرداری این کار، هفتهشت ماهه بود. همهاش که در میدان تیر نبودیم. باید نشان میدادیم پرنده مسلح است. به همین دلیل در برخی پروازها سر موشکها و راکتها را که با چوب ساخته بودیم، در جایگاه راکتها قرار میدادیم.
یکی از مشکلات فیلمهای جنگی ما این است که گاهی راکورد را حفظ نمیکنند.
یک ایراد بزرگ ساخت فیلم برای شهدای ما وجود دارد جا دارد که اینجا گله کنم. میلیاردها تومان هزینه امکانات نظامی میکنند؛ مثل همین «آسمان من»؛ ولی فیلم در اکران عمومی نمیفروشد و رقمی که میبینید، پولی است که خود ارتش برای کارکنانش خریده است. چه اشکالی دارد یک کارگردان خوب برای ساخت این فیلم بگذارند؟ کاپولا که فیلم «آپوکالیپس ناو» را میسازد، یک لشکر در اختیارش میگذارند که همهشان اینکارهاند.
۲۵۹