حجتالاسلام قاسم روانبخش
به گزارش سفیر شوشتر به نقل از رجا نیوز، اواخر سال گذشته اظهارات قابلتاملی از گری سیمور، مدیر مرکز بلفر در دانشگاه هاروارد و مشاور سابق باراک اوباما منتشر شد که هر چند از یک فرد فاسق و فاجری صادر شده و قاعدتا بر اساس آیه ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا” نباید به آن اطمینان کرد و درباره آن باید بیشتر به تحقیق و تفحص پرداخت ولی از آن جایی که شبیه این گونه اظهارات قبلا از سوی برخی مسوولان کشورمان دیده شده و فیلم آن نیز موجود است به راحتی نمی توان آن را تکذیب کرد و موجب دلواپسی و نگرانی هایی برای مردم می شود. گری سیمور درباره مذاکرات هستهای که در جریان است گفت: «برخی از ایرانیهایی که من با آن ها صحبت کردهام و مدعی هستند از جانب حکومت ایران سخن میگویند، بیسر و صدا به من گفتند آمریکا باید در حوزه مسائل هستهای نرمش داشته باشد تا این که دست حسن روحانی، رئیسجمهور ایران تقویت شود و به پیروزی در عرصه سیاست خارجی دست پیدا کند و تحریمهای اقتصادی ایران برداشته شود و او در موقعیتی قوی قرار داشته باشد تا بتواند تندروها را در انتخابات بزرگ پیش روی ایران یعنی انتخابات مجلس شکست دهد و وقتی او در چنین موقعیتی قرار بگیرد میتواند ایران را به سمت سیاستهای معتدلتر هم در عرصه داخلی و هم درعرصه سیاست خارجی هدایت کند.»( روزنامه وطن امروز)
براستی این خبر تا چه اندازه صحیت دارد؟ در صورت صحت، آیا این جریان سیاسی حاکم به دنبال تامین مصالح ملی است یا مصالح جناحی و حزبی؟! قراینی وجود دارد که خبر فوق چندان دور از واقعیت نیست؛ که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
۱. مشابه خبر فوق در دورقبلی تعلیق یعنی در مذاکرات هسته ای مربوط به دولت آقای خاتمی که به راست آقای روحانی و همراهی آقای ظریف انجام می شد اتفاق افتاده و فیلم و صوت و متن آن نیز موجود است. با توجه به این که امروز اعضای اصلی همان تیم، نقش اصلی در مذاکرات کنونی را ایفا می کنند این نگران یوجود دارد که خبر فوق صحیح باشد. اخیرا در مستند «من روحانی هستم» که شاید به همین دلیل مورد بی مهری شدید قرار گرفته است بخشی از لابی های غیررسمی محمدجواد ظریف با البرادعی را به تصویر کشیده است. ظریف در حاشیه آن مذاکرات تلاش داشت البرادعی را متوجه اهمیت این توافق کند تا تفسیری هزینهساز از تعلیق ارائه ندهد. او به البرادعی میگوید: «بسیاری از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری [ایران] از شکست مذاکرات ما سود میبرند. آن ها موفقیتی در این گفتوگوها نمیبینند و از طرفی آن ها آدمهای پرنفوذی هم هستند. اعتبار اروپاییها و مذاکرهکنندگان ایرانی هر دو در ایران از دست رفته است. این تنها مشکل اعتماد به آن ها نبود، این مشکل اعتماد به جبهه ما هم بود، اعتماد به نوع اعتبار ما در خانه». در سال ۸۸ نیز در مستندی که از صدا و سیما پخش شد به این لابی غیررسمی اشاره شد. در این لابی غیر رسمی ظریف از البرادعی میخواهد وضعیت داخلی جریان سیاسی دولت (اصلاحات) را دریابد و متوجه باشد که شکست این مذاکرات (تفسیر سختگیرانه از توافق) اعتماد عمومی به آن ها را در ایران از بین خواهد برد. در آن شرایط کشور در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم قرار داشت و جریان اصلاحات به توافقی نیاز داشت که بتواند با مانور دادن روی آن در انتخابات به پیروزی دست یابد. ولی طرف مقابل وقتی متوجه شد که برای طرف ایرانی موضوع هستهای در حد معامله بر سر پیروزی یک جریان سیاسی بر رقیب خود – نه منافع ملی- پایین آمده است تصمیم گرفت تا آن جایی که می تواند از آن ها امتیاز بگیرد و گرفت! جریان مذاکره کننده در دولت اصلاحات که با دست پاچگی به دنبال یک توافق بود و با خوشبینی که نسبت به طرف غربی داشت به آن ها اعتماد کرد و تعلیق را پذیرفت و از این توافق حاصل شده بسیار شاد و خندان ظاهر شد و این گونه وانمود می کرد که به توافق بزرگی دست پیدا کرده است ولی طولی نکشید که برای همه از جمله خود تیم مذاکره کننده روشن شد که دشمن منافع ملی اش را به پای منافع حزبی معامله نمی کند و در این موضوع خوشبینی مسوولان تیم بی مورد بوده است. در این باره بد نیست به خاطرات فیشر که بعدها در کتاب خاطرات خود این موضوع را روایت کرده است مروری داشته باشیم: «در گفتوگوهای اولیه و مقدماتی ما ۳ وزیر خارجه کشورهای اروپایی و نماینده ایران، همواره تاکید میکردیم که بدون توقف فعالیتهای اتمی ایران، توافقی بین ما حاصل نخواهد شد. ایرانیها حاضر به تعلیق فعالیت نبودند. گفتوگوهای ما به نقطهای رسید که ما به ایرانیها گفتیم بدون قبول توقف فعالیتهای اتمی راهحل مناسبی حاصل نخواهد شد و ما بدون معطلی خواهان رفتن به فرودگاه و بازگشت به کشورهای خود هستیم. این گفتههای ما منجر به قطع جلسه شد. ایرانیها با دستپاچگی شروع به تلفن زدن کردند و بالاخره در این باره هم به توافق رسیدیم». ایران در سعدآباد تعلیق را پذیرفت اما قرار شد این آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد که این توافق را تفسیر میکند.
آقای موسویان معاون اسبق تیم مذاکره کننده نیزکه این بخش از مصاحبه اش در مستند من روحانی هستم نیز آمده است بر این دست پاچگی تیم ایرانی مهر تایید می گذارد و می گوید: آقای روحانی توی ملاقات خصوصی از آقای البرادعی سؤال کرد: این تعلیقی که شما میگویید، یعنی چی؟ آقای البرادعی به آقای روحانی گفت فقط مواد به سانتریفیوژها وارد نشود، یعنی تعلیق». ایران تعلیق را پذیرفت. اما البرادعی تفسیری غیر از آن چه به روحانی گفته بود از تعلیق ارائه کرد. قطعه، مونتاژ، تولید سانتریفیوژ، حتی ساخت و ساز، تحقیقات، اصفهان و… ذیل تفسیر البرادعی قرار گرفت. خاتمی هم بعدها به این اقدام البرادعی اعتراض کرد و گفت کار البرادعی «خلاف اخلاق» بود.
آقای خاتمی نیز در مستند من روحانی هستم صریحا بر این نکته اعتراف می کند و می گوید : آن ها می گفتند که کلیه فعالیت هایی که به نحوی مرتبط است به مساله باید تعطیل شود ولی ما آن را قبول نداشتیم ما گفتیم حالا که شما نمی توانید با ما به توافق بسید منوط می کنیم تعلیق را به تفسیری که البرادعی ارایه می کند. متاسفانه آقای البرادعی علی رغم قولی که داده بود و علی رغم حرفی که زده بود و علی رغم معیارهایی که بود تعلیق را تفسیر کرد که خلاف اخلاق بود.
آقای فیشر وزیر خارجه آلمان به عنوان نماینده طرف اروپایی پس از کسب پیروزی در حالی که شاداب و خندان به نظر می رسید در مقابل دوربین های خبرنگاران ظاهر شد . گفت ” ما اروپایی ها در بازی پوکر ( قمار) ضعیف نبودیم منظورم بازی پوکر سیاسی است.
۲. امروز نیز در آستانه انتخابات مجلس دهم قرار داریم و از ابتدای مذاکرات هسته ای در دولت روحانی موضوع زود هنگام انتخابات مجلس در رسانه های وابسته به این جریان به موازات مذاکرات هسته ای مطرح می شود. دشمن همم می داند که این جریان سیاسی برای پیروزی در انتخابات به یک توافق نیازمند است. از این رو نکته ای که آقای سیمور در اظهاراتش آورده است تا حدودی به واقعیت نزدیک می کند. اقدام دولت جدید در امضای یک توافقنامه ضعیف و اعلام بر این که در همان ابتدای کار موفق به کسب پیروزی شده است و باید مردم جشن پیروزی بگیرند از همین نوع پیروزی های سال ۸۲ می باشد توافقنامه ای که علی الظاهر متن آن را امریکایی ها نوشته اند و تفسیر بندهای اساسی آن نیز به عهده ۱+۵ می باشد. ولی توجه به این نکته مهم این است که همان گونه که توافق سعد آباد جریان اصلاحات را به جای پیروزی به بن بست کشاند و زمین گیر کرد این بار نیز نتایج مشابهی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده نصیب این جریان به ظاهر اعتدالی و در واقع همان اصلاح طلبی خواهد کرد. زیرا گذشته این مردم نشان داده است که بر سر عزت و اقتدار خویش ایستاده اند. حتی د رمیان شاهان و سلاطین گذشته نادر قلی افشار را بر شاه سلطان حسین صفوی ترجیح می دهند.
۳. هرچه طرف ایرانی به مذاکرات به صورت سطحی و حزبی و جناحی فکر می کند ولی طرف امریکایی و اروپایی به صورت ریشه ای و بنیادی به این موضوع می نگرد آن ها در صددند زمان مذاکرات را به اندازه ای طولانی کنند تا در کنار آن با فعالیت های فرهنگی و سیاسی ای که انجام می دهند دولتی بر سر کار بیاورند که مانند رژیم شاه باشد که دیگر استقلالی نداشته باشد و دیگر هسته ای بودن یا بنودن برای امریکا خطری نداشته باشد. درست همان سخنی که جوفی جوزف، عضو تیم مذاکرهکننده آمریکا در ۱+۵ در اینباره ابراز داشته است. وی ۲۶ بهمن۹۲ در مقالهای که روی وبسایت مرکز بلفر منتشر شده، درباره تلاشهای آمریکا برای تاثیرگذاری مذاکرات بر آرایش سیاسی در ایران نوشته است: «تنها مساله باقیمانده زمان انقضای توافق دائم خواهد بود. دولت اوباما تلاش خواهد کرد این مدت حتیالامکان طولانی و احتمالا یک دوره ۲۰ تا ۲۵ ساله باشد، تا حداکثر اطمینان خاطر از این که ایران بلندپروازیهای هستهای خود را کنار میگذارد و از یک توافق کوتاهمدت برای یک تاخیر موقتی استفاده نمیکند به دست آید. یک ملاحظه بیان نشده این است که مدت توافق جامع هرچه طولانیتر شود، احتمال این که رژیم کنونی به یک رژیم دموکراتیکتر و سازگارتر با غرب تبدیل شود یا جای خود را به آن بدهد، بیشتر خواهد بود.
آیا وقت آن نرسیده است که خوشبینی مان را نسبت به غرب کاهش دهیم و واقع بینانه تر به مساله نگاه کنیم و به مردم نگوییم در عالم سیاست خوشبینانه و بد بینانه معنا ندارد؟ نکند روزی بیاید که آقای رییس جمهورمان همانند آقای خاتمی بر صفحه تلویزیون ظاهر شود و بگوید انسان اشتباه می کند من هم اشتباه کردم که به طرف غربی اعتماد کردم آن ها کار خلاف اخلاق انجام دادند که به وعده هایشان عمل نکردند! آیا در این صورت هزینه این اشتباه و این خوشبینی را چه کسی باید بپردازد؟ ملت یا آقای رییس جمهور و جریان سیاسی حامی ایشان؟